در حال بارگذاری ...
...

نقدی بر نمایش «سیه موی و جلالی» به نویسندگی و کارگردانی محمد آیریک (کاوه آیریک) از افغانستان

عاشقی کردن یا به لطافت انسان رسیدن

رضا آشفته

 

شبیخون زد بجانم لشکر عشق
بدیدم ساقی ای با ساغر عشق
روان شد نامه بر نام سیاه موی
نویسم روز و شب من دفتر عشق

 

آنچه در هنرهای نمایشی از کشور افغانستان می بینیم به دلیل تجربۀ چهل سال جنگ، دربه‌دری و آوارگی و تروریسم و خشونت می تواند بسیار زیبا تلقی شود چون در آن شرایط ضد فرهنگی انجام هر نوع کار هنری می‌تواند گویای آن شرایط تحمیلی ضد بشری باشد.

این بار نیز نمایش عروسکی «سیه موی و جلالی» که اثری رمانتیک و عاشقانه است که با شیوۀ عروسکی ماریونت (نخی اروپایی) و اپرایی (آوازی و موسیقایی) اجرا می شود؛ می‌تواند گویای توان در خور تاملی باشد که با همۀ کاستی ها باز هم بسیار زیباست که در حد و توان خود می تواند هم ما را متوجۀ یک داستان عاشقانه گرداند و هم این حس و حال ناب انسانی را که سبب دوری از خشونت و خوی ددمنشانه است، در ما تقویت کند که همواره انسان بمانیم. این گروه نیز از ولایت غور می آیند که نزدیک به هرات و بلخ و بادغیس است و اینجا دقیقا سرزمین مولانا، خواجه عبدالرحمان جامی و خواجه عبدالله انصاری است که از هنرمندان و ادیبان و عرفای بزرگی هستند که انسان را در این سده‌ها دعوت به انسان کرده‌اند؛ چیزی که ممکن است در این جلد و پوست و تن یافت نشود!

جلالی جوانی دانش آموز است که در خواب سیاه مویی را می‌بیند که به او نامش را می‌گوید و طوری رفتار می‌کند تا دلبسته اش شود... پس از خواب نیز این جستجوگری ادامه دارد تا اینکه او را می‌بیند، با دیدنش از هوش می‌رود و این عاشق شدن اتفاق می‌افتد اما در خواستگاری خانوادۀ سیاه‌موی با این وصلت مخالفت می‌کنند... او پریشان می‌شود و برای گریز از این اتفاق ناگوار از غور به شهرهای کابل، سمرقند و بلخ سفر می‌کنند که زیبارویان این شهرها را ببیند و آن عشق از سرش بپرد، اما در این سفر درمی‌یابد که هیچ چیزی نمی تواند جای سیه موی را برایش پر کند... از سفر برمی گردد و دوباره به خواستگاری می رود و به اصرار او بالاخره خانواده سیه‌موی به این وصلت تن درمی‌دهند... نُه ماه بعد جلالی به دلیل بیماری در بغل سیاه‌موی جان می دهد و می‌میرد!

این داستان عاشقانه و پر فراز و نشیب با پایان تلخ و تراژیکی تمام می‌شود؛ آنچه ما دیده‌ایم با کمی دخل و تصرف می‌توانست از بار نمایشی بهتری برخوردار شود و جلوه‌گری شخصیت‌ها با ویژگی‌های بارزتری ما را منقلب کند تا اینکه بخواهیم به ناچار کاستی‌های نمایش را تحمل کند و یا شیوۀ تک سویه نمایش را با ترانه خوانی‌ها و به اصطلاح دوبیتی خوانی‌های جلالی سر کنیم. در حالیکه خود سیاه موی نیز جای بسیار داشت که در این نمایش دیالوگ‌هایی داشته باشد که ما بیشتر این بانوی گرم و لطیف را احساس کنیم که سرمنشا بسیاری اتفاقات ناب است و یک مرد را دگرگون کرده و او را از حالت عشق مجازی تا بیکرانه های جذب عشق حقیقی پیش می‌برد... این پویایی مسیر و درک معرفت باید از آن منظر نیز بازنمایی شود که بر باور مخاطب در درک عشق بیفزاید.

تکنیکی که در نمایش «سیه موی و جلالی» به کار رفته با همه بضاعت اندک شباهتی نزدیک به کارهای بهروز غریب پور دارد و با آنکه حس می شود عروسک‌ها (با طراحی مشترک فاطیما آیریک و علی مومنی) به درستی ساخته شده‌اند اما هنوز در پرداخت نیازمند افزوده‌هایی هستند و همچنین گروه  بازی‌دهندگان عروسک (لطیف رازبان، اسدالله وفا، شاه حسین مظاهری، حیدر عرفان، فاطیما آیریک، اودریا آذرنوش، قدریا آذرنوش) هنوز توان کافی را در به کارگیری آنها ندارد و باید که هنوز تحت تعلیم باشند یا با تمرین و استمرار و تداوم کارهای بعدی بتوانند بر میزان این توان‌مندی بیفزایند که از پس یک اجرای اپرای عروسکی ماریونت به نحو مطلوب و کارآمد برآیند. به هر تقدیر ساخت 5 عروسک با ویژگی‌های ظاهری متفاوت نیز امکان تولید نمایش عروسکی را برای آنان فراهم ساخته است چنانچه عروسک دلقک و پدر نیز از رنگ و لعاب و امکان نمایشی متفاوتی نسبت به عروسک جلالی، سیه موی و زن موثر بر جلالی برای رفتن به سوی سیر و سلوک و درک معرفت و حقیقت دارند. همچنین در این اجرا سعی شده بود علاوه بر دو گاری اسبی برای رفت و آمد آدمها به عنوان وسایل صحنه از یک بک‌گراند برای پخش ویدئوی مکان‌های مختلف استفاده شود. البته در صحنۀ ابتدایی و پایایی یک تخت چوبی ساده که بستر خواب و بیماری جلالی هست وجود دارد و به جای پنجرۀ ارسی و مشبک‌نمای آن پخش می شود و بعد برای معرفی فضای ده و سفر از نقاشی‌هایی در بک گراند استفاده می‌شود و حتی برای شناسایی شهر غور از فیلم واقعی آنجا بهره گرفته می‌شود و در کل این تکنیک می‌تواند یاری‌گر کلیت فضاسازی‌های لازم یک اجرای این چنینی باشد.

شاید مهمترین اتفاق در این اجرای «سیه موی و جلالی»، موسیقی (آهنگسازی مهدی افشار) و دوبیتی خوانی هایی باشد که برگرفته از اشعار این شاعر بلندآوازۀ افغانستانی است که به درستی از میان بیش از 1700 دوبیتی گزینش شده اند و معرف حال و هوای او از زمان عاشقی تا وصال و حتی بیماری و آمادگی اش برای پذیرش مرگ است.

 

سیاه‌موی ای سیاه خال جلالی
یقین برگشته اقبال جلالی
نفس بالامده برلب رسیده
فرو ریخته پر و بال جلالی