یادداشتی بر نمایش عروسکی "زال سپید موی "
شهر بیرجند
نویسنده وکارگردان: حسین عباس زاده
قصه ی زال سپید موی بر اساس شاهنامه ی فردوسی ، حکایت رها کردن زال در دامنه ی کوه البرز و نجات زال بدست سیمرغ و پرورش او در دامانش و آموختن دانایی و پهلوانی و ....
شروع به شکلی کلاسیک و روایت آن توسط همسرایان در ابتدای نمایش به ما یادآوری می کند که با نمایشی کاملا جدی با رویکردی ادیبانه روبرو هستیم و باید انتظارات خود را در همین محدوده بسنده کنیم.
جسارت کارگردان در انتخاب داستانی از ادبیات فاخر ما همچون شاهنامه تحسین برانگیز است و اصولا رفتن به سراغ چنین متونی سخت و ناهموار است ، البته زحمات بازیگران و بازی دهندگان و اجرای خوب و هنرمندانه ی شان بر ما پوشیده نیست ولی سوالی که ممکن است در ذهن هر بیننده ای ایجاد شود این است که چرا عروسک ؟
در حالی که بازیگران به خوبی از پس نقش ها بر می آیند در حالی که نیازی به حضور عروسک به عنوان یک عنصر اصلی نیست ، تنها جایی که می توان حضور عروسک را لازم دانست جاییست که سیمرغ وارد ماجرا می شود ، البته این یک انتخاب است و کارگردان می تواند در جای جای نمایش از عروسک استفاده کند به شرطی که این ترکیب بتواند به روند نمایش کمک کند .
عروسکها با تکنیک ماروت ( سر ، عروسک و دستها و پاهای خود بازی دهنده ) که بسیار نزدیک به حرکات طبیعی انسانیست این شبهه را در ما ایجاد می کند که اگر به جای آنها بازیگر بود چه اتفاقی قرار بود نیفتد .
نمایش با نیم نگاهی به شیوه ی نمایشی تعزیه و با سکویی گرد در وسط صحنه و فرمی از نمایشهای آیینی و سنتی که معلوم است آگاهانه انتخاب کرده جای تقدیر و تحسین دارد.
زحمات گروه اجرایی را نباید نادیده گرفت ، هماهنگی افراد در اجرای فرمهای نمایشی و بیان مناسب و رسا ، نشان از تمرین و ممارست خوب گروه اجراییست.
و در آخر این سوال دوباره پیش می اید ، چرا عروسک ؟ و این سوال این جمله از بزرگان موسیقی را بیاد می آورد :
جایی که کلام از گفتن باز می ماند موسیقی آغاز می شود . و می توان این سخن را در گونه های مختلف نمایشی تعمیم داد :
جایی که نمایش از به تصویر کشیدن بعضی اتفاقات باز می ماند عروسک آغاز می کند ، شاید اینگونه تصور نشود اما عنصری به نام عروسک را نباید براحتی از کنارش گذشت ، عنصری قوی و نمایشی با قابلیتهای نامحدود.
محمد اعلمی